داستانهای کوتاه

ساخت وبلاگ
چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنی ها بسپارد.در مشخصات تولید محصول نوشته بود: سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰ قطعه ای که تولید می شود، قابل قبول است.هنگامی که قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون:مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم. برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید، خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم. امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد. داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 20:39

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه اش درحال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت: لباس ها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.همسرش نگاهی کرد، اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس های شسته اش را برای خشک شدن آویزان می کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می کرد.تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده.مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم! داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 20:39

نوه ای در راه بازگشت از مدرسه یک سوال از پدربزرگش پرسید... تفاوت بین "همسر" و "دوست دختر" چیست؟ پدربزرگ یک دقیقه فکر کرد و توضیح را اینگونه ساده کرد. گوش کن پسر:همسر مثل *تلویزیون* است و دوست دختر مثل یک *موبایل* است در خانه شما تلویزیون تماشا می کنید اما وقتی بیرون می روید، موبایل خود را برمی دارید. گاهی اوقات از تلویزیون لذت می برید، اما بیشتر اوقات، با موبایل خود بازی می کنید. تلویزیون مادام العمر رایگان است، اما برای موبایل، اگر پرداخت نکنید، خدمات قطع می شود . تلویزیون بزرگ، حجیم و اغلب قدیمی است،اما موبایل زیبا، باریک، منحنی، قابل تعویض و قابل حمل است. هزینه های عملیاتی تلویزیون اغلب قابل قبول است اما برای موبایل، اغلب بالا و پر تقاضا است. تلویزیون دارای ریموت اما موبایل نه !! مهمتر از همه، موبایل یک ارتباط دو طرفه است یعنی شما صحبت می کنید و گوش می دهید ، اما با تلویزیون، فقط باید گوش دهید ! آخرین موضوع اینکه با تمام این موارد تلویزیون ها برتر هستند زیرا تلویزیون ها ویروس ندارند، اما موبایل ها اغلب ویروس دارند و می توان به راحتی آنها را هک کرد یا دزدید . داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 20:39

پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی.می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته می خزید، دشوار و کُند؛ دورها همیشه دور بودند. سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید.پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمی رسم. هیچ گاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُره ای کوچک بود. و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی.و هر بار که می روی، رسیده ای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛ پاره ای از مرا.خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور.سنگ پشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی؛ و پاره ای از «او» را با عشق بر دوش کشید. داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 85 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 20:25

مرد ثروتمندی به کشیش می گوید: نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند؟کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصویر می کنند. تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی اما در مورد من چی؟من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟می دانی جواب گاو چه بود؟جوابش این بود: شاید علتش این باشد که «هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم». داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 82 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 20:25

به ناپلئون خبر دادند که در جنگ پیروز شدیم .

ناپلئون پرسید چقدر تلفات دادیم ؟ گفتند 60 درصد نیروها کشته شدند !!

ناپلئون گفت : یک بار دیگه پیروز بشیم از ما کسی باقی نمی مونه ..

داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 82 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 20:25